سرنوشت عشق ...

عشق یعنی این ...

سرنوشت عشق ...

شریکم با تو در این درد،منم مثل تو غم دارم،منم محتاج لبخندم،منم دستاتو کم دارم از این بازی طولانی،منم مثل تو دل گیرم منم با عشق درگیرم،منم بی عشق میمیرم!ا

 

خوبه دیگه ! راحت توی خونه نشستی ، ولی من الان توتعمیرگاهم ، میدونی چرا ؟چون خرابتم


 

 

هیچ وقت نخواه جای کسی باشی چون اونوقت جای قشنگ خودت خالی میمونه!ا


 


ترسم انروز بیایی که نباشد جسدم،کوزه گر کوزه بسازد ز خاک جسدم،لب ان کوزه بسازد ز خاک لب من،بی خبر لب بگزاری به لبان جسدم!ا

خواستم تو قلبت خونه کنم دیدم اونجا زمینش گرونه ما فقیر فقرا تو چشمات چادر میزنیم!ا


 

 

بابام گفت:عشق کشک است!منم جواب دادم زندگی هم آ

شه بدون کشک بی مزه میشه!! ا


 



ای کاش اختیار زمان دست من بود تا انفدر زمان با تو بودن را طولانی کنم که زمانی برای بی تو بودن نمانده باشد!


 


کاش اون لحظه ای که یکی ازت میپرسه حالت چطوره و تو میگی خوبم کسی باشه که محکم بغلت کنه و اروم بگه میدونم خوب نیستی !ا


 



نداشتن تو یعنی دیگری تو را دارد نمیدانم نداشتنت سخت تر است یا تحمل این که دیگری تو را دارد !ا


 



امیدوارم خوشبختی مثل سگ پاچتو بگیره مثل سوسک از سر و روت بالا بره مثل انگل تو وجودت خونه کنه و مثل اس ام اس پشت سر هم بیاد



با تمام قدرتم وسط رودخانه زندگی ایستاده ام
آن هم در جهت مخالف

نمیخواهم مثل برگ درختان همراه شوم و بروم
میخواهم آنقدر ایسادگی کنم تا ماندگار شوم...در همه جا...در همه دل ها... در همه جای زندگی

 


به هر کس دل سپردم بیوفا شد ، چو پابندش شدم از من جدا شد ، نمیدانم از اول بیوفا بود ، یا که من نازش کشیدم بی وفا شد !ا


 

مکانی برایت بهتر از دلم سراغ ندارم ، تنگی اش را به بزرگی مهربانیت ببخش !ا
 


 



تنهای قشنگترین حس دنیاست ، چون برای داشتنش نیاز به هیچکس نداری !ا




اینجا در دنیای من گرگها هم افسردگی مفرط گرفته اند ، دیگر گوسفند نمی درند ، به نی چوپان دل می سپارند و گریه می کنند !ا

 


 



فانوس شب وداع ، با هر سوسو / می گفت که آن کوچه ی رویایی کو / او بود و کمی شعر و هوایی ابری / امرو نه ابریست ، نه شعریست ، نه او !ا

 


 

کارگر خسته ای سکه ای از جیب کت کهنه اش درآورد تا صدقه دهد ، ناگهان جمله ای روی صندوق دید و منصرف شد ، "صدقه عمر را زیاد می کند

 


اندازه ی یه سر کبریت دلم برایت تنگ شده ، کوچیکه ولی دنیا رو به آتیش میکشه به فکرنوازش دستهای منی/بی آنکه بدانی/دلم است که تنها مانده....../دستهایم،دوتایند!!ا
 


 


کسی که لحظه لحظه رنگ دنیاست/من ساده فکر میکردم از خود ماست ارزش گلایه من بیش از این هاست/نه برای کسی که اهل سوار است
 


من در رودخانه عشقت اروم و اهسته قایقم را میراندم..قافل از این که پایان این روز زیبا به ابشاری سهمگین ختم میشود..نگران نیستم. حتی اگر از این ابشار سقوط کنم و زخمی و درمانده شوم،برکه ای آرام در انتظار من است

 

صبرکن سهراب،قایقت جا دارد؟
من هم از همهمه ی اهل زمین دلگیرم


 


مترسک گفت ای گندم تو گواه باش که مرا برای ترساندن آفریدند اما من عاشق پرنده ای بودم که از ترس‎ ‎‏من از گرسنگی مرد


 

امشب باز پستچی پیرمحلمون نیومد
یاباید خونمون رو عوض کنیم یا پستچی رو
تو که هرروز واسم نامه می نویسی،مگه نه؟!ا


 


منو میبو30؟ اگه نبو30خیلى لو30 ، مر30. نگى به که30،خیلى نف30. عزیزم نتر30،از هر کى بپر30به این موضوع میر30که تو واسم همه که30


 

 

گاه گاهی دل من می گیرد...بیشتر وقت غروب... آن زمانی که خدا نیز پر از تنهایی ست...و اذان در پیش است...من وضو خواهم ساخت...از خدا خواهم خواست که تو تنهانشوی ودلت پر ز خوشی های دمادم باشد


 


 

سلام به اون اهل دلی که بی ریا و باصفاست؛ قلب پر از محبتش همیشه با یادخداست؛ دور باشه از وجودتون هرچی غم و هرچی بلاست؛ گفتم سلامى عرض کنم نگید فلانى بی وفاست



 

همیشه در بهترین زوایای قلبم خواهی ماند انجا که فقط جاودانه ها میمانند
 

 اخرین شعر مرا قاب کن و پشت نگاهت بگذار،تا که تنهاییت از دیدن ان جا بخورد و بداند که دل من با تو است،در همین یک قدمی
ابی باش مانند اسمان تا عمری به هوای تو سر به هوا باشم

 



زندگی مانند بافتن یک قالیست ولی نه ان نقش و نگاری که خودت میخواهی نقشه را اوست که تعین کرده تو دراین بین فقط میبافی نقشه را خوب ببین نکند اخرکار قالی زندگیت را نخرند
                                                                                سهراب سپهری
 




نمیدانم دوستت دارم چه واژه عجیبیست که هرکس میگویدعاشق تر میشود و هرکه میشنود بی تفاوت تر


 

شکسپیرمیکوید: هر ازگاهی برای آنکه دوستش میداری نشانه ای بفرست تابه یادش آری که هنوزقلبی برایش میتپد...واین آن نشانه است‎


مرابه توهیچ تملکى جزاین نیست،که همواره دلم براى مهربانیت تنگ میشود



 

امشب ای ناز چه دلتنگ نگاهت شده ام/باز ای مونس من چشم به راهت شده ام/برق چشمان تو امشب به سکوتم خندید/ چون که دیوانه ی ان چهره ی ماهت شده ام



آنجاک تو هستی دگر رهگذری نیست/غیراز غم دوریت مرا همسفری نیست/خواهم که بسو یت پر پرواز در آرم/افسوس که از بخت بدم بال پری نیست



به تو سوگند!به راز کل سرخ وبه پروانه که درعشق فنا میکردد،زندگی زیبا نیست
آنجه زیباست تویی،تو که آغاز منو،لحظه ی پایان منی


 


دلم خوش بود که یارم باوفابود/کمی اززندگیش ازآن مابود/ولی افسوس که فکرماغلط بود/که زنگ تفریحش احساس مابود




فرشته ای از یک سنگ پرسید : چرا به خدا نمیگی مثل خاک از تو انسان بسازد ؟ سنگ پاسخ داد: آنقدر سفت نشده ام که چنین خواسته ای بکنم


 

 

خیلی ها میگن دوری و دوستی ولی من میگم سخته زنده بودن وقتی دوری و نیستی


 


بیا تا من و تو جانانه باشیم / یکی شمع و یکی پروانه باشیم / به پای سایه های گل نشینیم / دعا بر هم کنیم تا زنده باشیم
 

 

دیدگانت از همیشه شادتر / شهر قلبت زنده و آبادتر / غصه هایت دم دم ای مهربان / بر گذرگاه زمان بر بادتر


 

بگویم و بدانی یا نگویم و میدانی ، فاصله دورت نمیکند ، در خوبترین جای جهان جا داری ، جایی که دست هیچکس به تو نمیرسد



دوستان من مثل گندمند ، یعنی یه دنیا برکت و نعمت ، نبودنشان قحطی و گرسنگی و من چه خوشبختم که زردی خوشه های گندم در اطرافم موج میزند




حضورت در قلبم مثل نفس کشیدن است ، آرام ، بی صدا ، اما همیشگی !ا



شد کوچه به کوچه جستجو ، عاشق او / شد با شب و گریه روبرو ، عاشق او / پایان حکایتم شنیدن دارد / من عاشق او بودم و او عاشق او




عمر من در عشق خوبان سر رسید / موی من از عشق خوبان شد سفید / صد من چون از کبوتر خانگیست / ناز کردن بر من از دیوانگیست / من چه دارم از تو پنهانش کنم ؟ / جان تقاضا کن که قربانت کنم
 




فروغ چشم پر آبم تو هستی / دلیل اینکه بیتابم تو هستی / اگرچه آدمی ناچیز هستم / خدا را شکر دنیایم تو هستی



میگن اگه عزیزی جزئی از خاطرات خوب زندگیت شد برای بودنش ازش تشکر کن ، متشکرم که هستی !ا



بهترین دوست خواهی بود حتی اگر سختی راه ، چشمانت را از من دور کند و بهترینی حتی اگر طنین صدایت به گوش من نرسد



مثل اتاق زیر شیروانی پر از خاطره ی بارانم ، کدام واژه می فهمد برایت چقدر دلتنگم ؟



برای شادی روحم صلوات ، لازم نیست ، فاتحه ام خوانده میشود اگر یک لحظه از من دلگیر باشی !ا



 

تو را من یاس و سنبل هم نگفتم / و حسنت را به بلبل هم نگفتم / تو زیباتر ز گلها بودی و من / به تو نازک تر از گل هم نگفتم


 کاش در دهکده ی عشق فراوانی بود / توی بازار صداقت کمی ارزانی بود / کاش اگر گاه کمی لطف به هم میکردیم / مختصر بود ولی ساده و پنهانی بود


این روزها آب و هوای دلم آنقدر بارانیست ، که رختهای دلتنگیم را فرصتی برای خشک شدن نیست



نظرات شما عزیزان:

عشق خسته
ساعت19:58---5 ارديبهشت 1391
خیلی قشنگ بودن
آفرین


نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






برچسب‌ها: <-TagName->
[ سه شنبه 5 ارديبهشت 1391برچسب:, ] [ 18:50 ] [ M...J ] [ ]